مصائب یک دختر

ساخت وبلاگ
درست یادم نیست اواخر پاییز یا اوایل زمستون بود که موقع پیاده‌روی به دوست‌هام گفتم دلم میخواد یه زمستون سرد، سخت و استخون سوز داشته باشم. یه زمستون که یخ بزنم و بهار واقعا شکوفه بدم و رها بشم. نمیدونم زمستون این حرفم رو شنید یا از قبل برام برنامه داشت. بگذریم... به بهار امسال امیدوارم. نه که اتفاق خا مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 158 تاريخ : دوشنبه 30 اسفند 1395 ساعت: 4:38

هم از پلی لیستم متنفرم، هم دوستش دارم. متنفرم چون نمیتونم بدون عوض کردن بیست تا اهنگ به اهنگ دلخواه برسم. دوستش دارم چون هر وقت میخوام چند‌تا اهنگش رو پاک کنم نمیتونم. تصور کنید چه عذابی میکشم :|+همینجا اعتراف میکنم در دومین ماموریت keeping my mouth shut شکست خوردم :|+سال بالایی موجود کثیفی است که ر مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 133 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 22:21

کشف و شهود من قبل از خواب اتفاق میفته و قطعا به همین دلیل و نه به هیچ دلیل دیگه‌ای خواب برای من مهمه. دیشب اول پروسه خوابیدن فکر میکردم‌ بقیه بی‌عرضه و ترسو ان و بعد فهمیدم همه اینا خودمم. صبح در جدال بین بیدار شدن و ‌خوابیدن فهمیدم کشف و شهود حضورش رو اعلام کرده. تبخال از عوارض کشف و شهود درسته. دل مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 154 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 20:51

لتس فاک دیس لایف و براتون از اولین مریض‌هام تو بخش رادیولوژی بگم. یعنی میخوام زندگی هنوز قشنگیاشو داره(به واقع پیچ و مهره عبارت دیگه در اومده). اول که وارد بخش شدیم همونجور که خیلی هیجان‌زده و خوشحال بودیم، بازی کثیفی رو برای مسخره کردن همدیگه در قالب شوخی‌های سخیف شروع کردیم. قصد داشتیم در ابتدای ک مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 152 تاريخ : دوشنبه 23 اسفند 1395 ساعت: 20:51

امشب فهمیدم کسی که الان هستم و کسی که الان نیستم به خاطر نوع تربیت، جنس، اصول اخلاقی، اطلاعات علمی، موقعیت اجتماعی،خانوادگی و .... نیست. فقط به خاطر اینه که اب نیست وگرنه من شناگر ماهری‌ام :| + یه کاسه گرفتم دستم و دو برابر لواشکی که دوستان خریدن، تست کردم. کاسه پر از هسته شد.  اخرش هم گفتم من خیلی دوست ندارم فقط میخوام ببینم چجوریه. فقط از خیر یه مدل اناناسِ سبزِ بدرنگ گذشتم :دی ++دوستم گوشی رو داده دستم میگه من مکالمه رایگان دارم؛ زنگ بزن مامانت. میگم زنگ بزنم چی بگم؟ بگم شب امتحان کجام؟ بگم اینجا فقط چندتا پنگوئن کم داره؟ بگم نوک بینیم و نوک انگشت‌هام همه گانگرن شدن؟ تفاوتش این بود که برای فرار به جای سر و کله زدن با کوندرا ترجیح دادم بگم باشه! مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

دلالیل زیادی برای تف کردن به این زندگی دارم ولی جوری نیستن که اگر دو روز دیگه از خودم بپرسم شب امتحان چه غلطی میکردی که افتادی، دفاعی داشته باشم. تا یه سال باید با تصمیمی که گرفتم یا بهتر بگم با گندی که زدم زندگی کنم. گند کنارم بزرگ و بزرگ‌تر میشه. تو چشمام زل میزنه و میگه: ایا من بر و رویی بِم هِهه؟ اگر بگم نه خفم میکنه، اگر بگم اره، که فعلا هم همینو بهش گفتم میشم یه بی‌معرفت تمام عیار. از اولش هم ادم لوتی بازی و مرام نبودم اما نمیدونستم تا به کجا. الان فهمیدم در این وادی لایق تف هم نیستم. ربطی به این اکوارد مومنت نداره در کل هر وقت میخوام ‌خودمو جایی تصور کنم خودمو میبینم که یه گوشه گریه میکنم. بازم میگم تو قضیه رفتن و موندن اونی که میمونه بیشتر سختی میکشه چون مفعوله. + اهنگ مناسب برای زمزمه کردن سر امتحان: خداوندا عجب دلداری دارم، عحب یار ندونم کاری دارم مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 146 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

+چرا اینقدر غرغر میکنی؟-من که چیزی نگفتم...+تو این ده دقیقه‌ای که اینجا نشستی بیست بار اه کشیدی، ده بار گفتی پوووف!وقتی راه میرم کل شهر روی قفسه سینه‌ام سنگینی میکنه. جسمم رو تو خیابون میکشم ولی روحی ندارم. چندپاره شده. تو اینه چشمام هیچ حالتی ندارن. وقت و بی‌وقت ممکنه اشک‌هام سرازیر بشن. نمیخوام از خواب بیدار بشم و میترسم بخوابم چون دوست ندارم با حالت تهوع روزمو شروع کنم. به سختی درس میخونم. امتحان اسون هم که باشه حوصله ندارم بنویسم. حتی اینایی که تو خیابون تبلیغ پخش میکنن میدونن باید بیخیال من بشن. بی‌اختیار میرم نمایشگاه زنان عشایری ولی مثل اینکه تنها دست اوردشون پسته‌اس!همه اتفاق‌ها رو که کنار هم میذارم باید خوشحال باشم اما نیستم... مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

من تقریبا دوباره خودم شدم، از همون روز که نوشتم ولی نمیتونم پیش‌بینی کنم که چقدر خودم میمونم. از دست‌اوردهای این هفته میتونم به خالی کردن بار یه وانت اونم به تنهایی اشاره کنم که باعث شد بچه‌ها بفهمن باشگاه همه‌چیز نیست. حتی وقتی یه اشنا میخواست برای جابجا کردن موکت‌ها بهمون کمک کنه، گفتم: اقا کجای کاری؟ ما خودمون یه دست مبل رو بردیم طبقه سوم این تیکه موکت که چیزی نیست. تلاش‌های ناتمامی هم در زمینه برقراری ارتباط با همسایه‌ها داشتم. با ورود هر شخصی به پارکینگ سعی میکردم با رعایت تمام موازین اخلاقی، قوانین برقراری روابط اجتماعی و به یاد داشتن تاثیر برخورد اول لبخند بزنم و بگم سلام که دوستم یهو میپرید وسط میگفت: فلانی هستم دانشجوی دندون‌پزشکی. تو موردهای اخر دهنمو میگرفت و همزمان داد میزد دندونم، دندون. فکر میکرد رشته میتونه پوشاننده گند‌های احتمالی اینده باشه یا خیلی ساده فکر کنن ما از اون دانشجو الکی‌ها نیستیم.  وقتی مدیر ساختمون پیداش شد درحالی که از رفتار‌های عجیب ما دهنش وامونده بود گفت: اگر وسیله سنگینی هست بگین تا بهتون کمک کنم ولی خواهشا با اسانسور چیزی جابجا نکنید. وقتی رفت دوستم مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 153 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

من باید گریه کنم ولی گریه کردن مثل بالااوردن نیست که دستتو بکنی تو حلقت و راحت شی. برای بیرون اومدن از چشمم هنوز خیلی بزرگ و تازه‌ان. تصور میکنم که بعدا کل اتاقمو پر میکنن. یکیشون میشینه لب پنجره، یکی میخواد کنارم بخوابه، یکی هم میگه دستمو بگیر بریم پارک...
مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

شاهین میگفت اگر جای درست باشی خودت میفهمی و حس میکنی همیشه همین رو میخواستی. یعنی همیشه دلم میخواست مثل یه حیوون وفادار سرمو از پنجره بیارم بیرون که باد و بارون صورتمو از جا بکنه؟ کل ظهر و بعد از ظهر بخوابم؟ وقتی بیدار شدم همینجور لم بدم کنار بخاری و با حرص و ولع سهمم رو از شیرینی‌های یه ماه مونده عروسی پسرخاله که برام اوردن و من از دست بقیه قایمشون کردم به عنوان نهار بخورم و کتاب بخونم؟ راستشو بخواین یکم از خودم نا‌امید شدم.+ درون‌مایه و تم فیلم‌ها خیلی شبیه بود. داز ایت مین انی تینگ؟++ با ادم‌ها و غذاهایی که دوست ندارم برام مهمونی میگرن :|+++امسال اصلا سرما نخوردم. دلم میخواد سرما بخورم!++++نباید لذت شعر رو گره بزنم به یه نفر ولی لذت گره خورده لذت تره. اینجوری تو ذهن من تا ابد شعر مال همون یه نفره برای همین نمیدونم ارزششو داره یا نه... مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 157 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

خیلی سخته مامانت زل بزنه تو‌ چشمات و در نهایت جدیت بگه تو دیوونه‌ای. این از اون دیوونه گفتن‌هایی نیست که احساس خاص بودن یا نبوغ بهت دست بده. تو اون لحظه فکر میکنی شاید واقعا یه جای کار میلنگه مخصوصا اگر مدیکال هیستوری خانواده رو هم به عنوان مدرک رو کنه. یه استعداد دیگه‌اش هم درآوردن اشک منه که با وجود موفقیت امیز بودن، کمک کننده نبود. +به شما هم توصیه میکنم یه سریال رو که میتونه true detective باشه اشتباها از اخر به اول ببینید. اینجوری علاوه بر چالش‌هایی که فیلم براتون در نظر گرفته خودتون هم یسری چالش جور میکنید :|++چجوری لاک میزنین خوشحال میشین؟ بیشتر گریه آوره:|| مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 139 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

از مزایای بچه بزرگ بودن اینه که میری تو تختت بعد داد میزنی یکی اب بیاره، یکی چراغ رو خاموش کنه، یکی هم در رو ببنده. ده دقیقه بعد هم صدا میزنی گوشیت رو بیارن 8)+نمره هیجده اخلاق پزشکی ثابت کرد من اساسا فرد با اخلاقی هستم و ‌در اینده دندانپزشک با خلاقی خواهم شد فلذا  زین پس اگر کسی در مورد اخلاق با من صحبت کنه دهانش رو صاف خواهم کرد :|+خیلی جالبه یکی بهت بگه همیشه من رو به خاطر فامیل یکسان و شباهت شغل باباهامون با تو اشتباه میگرفتن و دلم میخواست ببینم چجوری هستی. من O_o+تمرین جدید زندگیم صبر و خویشتن داری یا keeping my mouth shut است یا هست یا هرچی.+این رویکرد بچه‌ها که وقتی میبینن من اکانت اینستا ندارم نمیذارن از هیچ اتفاق ریز و درشتی بی خبر بمونم رو دوست دارم. اصن تو مکالماتمون یه بخش داریم به نام مشروح خبرهای اینستا(:+میگم تو خیلی درگیری هاا. میگه همیشه تو رویاهام میخوام شبیه تو باشم ولی نمیتونم. من سنکوپ میکنم((: مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

چند وقته به خودم میام و میبینم وسط خیابون وایسادم، سیل ماشین‌ها به سمتم حمله ور شده و دارم سعی میکنم به یاد بیارم چجوری رسیدم اونجا. تو مترو‌ گم میشم، تو ترمینال گم میشم، تو بازار گم میشم و حتی تو راه دانشگاه هم گم میشم. دلیل مورد اخر میتونه عوض کردن مسیر همیشگی باشه. خیلی بیشتر از قبل راه میرم. دارم مسیری رو امتحان میکنم که از تحملم بیشتره. من توی شهر بی مقصد راه میرم و توی ذهنم به مقصد میرسم. بوی گل‌ها و صدای اب که موقع رفت بهشون توجه نمیکنم و موقع برگشت چند لحظه متوقفم میکنن نشون میده این همه راه رفتن بی‌فایده نیست.پ.ن هر وقت هم راه میرید و هم فکر میکنید، به جای سنگ‌فرش پیاده رو به چشم ملت خیره بشید. اینجوری براشون قابل قبول‌تره. مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 130 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13

دوستم جلوم زار میزد و تنها کاری که از دستم برمیومد این بود که جوری بشینم که افتاب به صورتش نخوره. اگر خفه هم میشدم کمک بیشتری میکردم. و این که شنونده حرف‌های کسی بودن اینقدر خوشایند نیست که شاکی بشین چرا کسی حرف‌هاش رو بهتون نمیزنه :|+ در ادامه سریال‌های گم شدن بعد از این که زنگ زدم و‌ گفتم: من نمیدونم کجام؛ بیاین دنبالم، جلوی در یه خونه، در تاریکی، خلوتی و خنکای شب برای خودم تمرین اواز میکردم که یه نفر در رو باز کرد، یه سر برام تکون داد و در رو بست :||+بعد از این که داوطلبانه اجازه دادم دوستم به موهام برینه، وقتی از بقیه میپرسم موهام تغییری نکرده، همه میگن نه. این نشون میده برخلاف تصورم، موهام ‌هیچوقت به هیچ صراطی مستقیم نبودن و با این که هر تار مو راه خودشو در پیش گرفته، همیشه با همکاری هم منو شبیه جنگ زده‌ها نشون میدن :|||+همیشه یا یکی دوست بودم که یه خاله پایه کوچیک‌تر یا همسن خودش داشت. الان با خاله‌هه دوستم. تغییر موقعیت معناداری بوده.+ هم‌خونه‌ای جدید عادت داره که بپرسه شما فلان ادویه رو تو غذا دوست دارین؟ مثلا اویشن تو‌ کوکو سبزی -اخه سگ اویشن با کوکو سبزی میخوره؟ سگ حتی کوکو‌ مصائب یک دختر...
ما را در سایت مصائب یک دختر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eesprichoo8 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 19 اسفند 1395 ساعت: 23:13